خواندن یعنی پوشاندن چهره؛
نوشتن یعنی نمایاندنِ آن.

مدت‌ها خواننده‌ی خاموش وبلاگ‌های مختلف بودم. بعضاً وبلاگ‌هایی که آخرین فعالیتشون برمی‌گشت به چندین سال قبل. طوری بار و بندیلشون رو جمع کرده و رفته بودند که انگار هرگز نبودند!
از اونجایی که "باید یک‌نفری باشد که بنویسد تا یک‌نفر دیگر بخواند"، فهمیدم نوبتی هم باشه حالا نوبت من‌ه.
همون‌ موقع بود که جرقه‌ی زدن این وبلاگ تو سرم زده شد. تنها مانعی که وجود داشت این بود که هروقت می‌خواستم عزمم رو برای نوشتن جزم کنم، حریف کمال‌گرای درونم نمی‌شدم!

."Cuz "The begining is the most important part of the work

نهایتاً تصمیم گرفتم به الهام از سیلور استاین عزیز،
رویای دیشبم رو بردارم و بذارم توی فریزر تا این که روزی خیلی دور از امروز وقتی پیر و ناتوان شدم آبش کنم بعد گرمش کنم و بشینم و پاهای سردمو توی اون فرو ببرم!

پ.ن: اینجا اسمم برخلاف دنیای واقعی، نیلا عه.

پ.ن۲: Nili Bird عزیزم، امیدوارم مکان امن خوبی بمونی برام =)

پ.ن۳: روزی که بدونم کسی که منو میشناسه اینجارو می‌خونه احتمالا آخرین روزیه که اینجام. شاید هم نوشته‌هام خیلی محدود بشن. *به استثنا کسایی که خودم شخصاً لینک اینجا رو بهشون دادم.