بالاخره بعد از دو سال و اَندی نوبت منم شد!
امروز روز پنجمه و اینطور که بهنظر میاد، مرحلهی سختش رو پشت سر گذاشتم. روز اول یه گلودرد ساده به نظر میرسید. از روز دوم به بعد، بیحوصلگی، کوفتگی و البته تب و لرز هم بهش اضافه شد؛ طوری که روز سوم وقتی تو مطب تو نوبت نشسته بودم، حال خودم رو نمیفهمیدم. وقتی نفسم به ماسک میخورد و باز به صورتم برمیگشت، از گرمای نفس خودم تعجب میکردم!
انیوی، همونطور که میگفتن سویه امیکرون سبک رد شد (هرچند که گلودرد همچنان ادامه داره...) انگار همهاینا بهونهای بود تا باز برگردم به غارم.